خب بالاخره کلاسهای پربار اردو هم تموم شد!

و امسالم ما نفهمیدیم ربطش به اردو چیه که بهش میگن اردو!

کلاسها زیاد و پر جمعییییت... معمولا تا یکساعت بعد از شروع کلاس هم هنوز دانش آموز میومد و بیچاره تا میخواست به ته کلاس که صندلی خالی بود برسه باید هفتخوان پشت سر میذاشت

و نکته جالب اینکه هر کی میومد داخل بقیه دانش آموزا از لحظه ورود تا نشستنش رو صندلی بهش جوری نگاه میکردن که یوزپلنگهایی که شکار میکنن کمین میکنن و میخوان یه اهو رو شکار کنن به اون دقت نگاه نمیکنن اهوی بدبخت رو !

عجب مثالی زدم!

خلاصه کلاسها نکات بامزه زیاد داشت .. خوشبختانه از کلاسی کسی رو بیرون نکردم ... تو یه کلاس به ما گفتن شبیه بنیامین بهادری هستیم! تو یک کلاس دیگه میگفتن استاد شما صداتون جون میده واسه مجریگری و .. و خب وسطش یکسری یوالایی راجع به درس هم رسیدن!...البته شوخی میکنم خوشبختانه تمرکز روی درس خوب بود تو اکثر کلاسها

یک مطلبی که بود کم بودن وقت برای کار کردن اکثر سوالها و ناهماهنگ بودن بچه ها تو مباحث درسی و وضع درسی بود... از یک طرف تعداد دانش آموزها خیلی زیاد و از طرف دیگه یکی خیلی قوی و یکی خیلی ضعیف و ...

خلاصه تا میشد سعی کردم تمام توانم رو بذارم که بچه ها یه چیزی از کلاس به دست بیارن ...بعد از کلاسم تا جایی که میشد وایمیستادم و به سوالات بچه ها در حد مقدور جواب میدادم.. ببخشید دیگه که اگه یه کلاس شاید خسته تر بودم یا یه کلاس زیادی شوخی کردیم و ...

خوشحال میشم نظرتون رو راجع به کلاسهای اردو تو نظرات بذارین :-)