Fine Tuned Universe Argument  (یا مباحثه گیتی تنظیم شده) می‌گوید که اعداد، ارقام و ثابت‌هایی در جهان ما وجود دارند، که با تغییر هر چند بسیار جزئی در یکی از آن‌ها، بنیان جهان ما فرو می‌ریخت و امروز و به شکل کنونی نه انسانی وجود داشت، نه زمینی، نه کهکشانی و نه اصولاً جهانی. به طور مثال با تغییری جزئی در هریک از ثابت‌ها (همچون ثابت کیهان‌شناسی، سرعت نور، ثابت گرانش، ثابت پلانک، جرم الکترون/پروتون/نوترون، نسبت جرم پروتون به الکترون، ثابت جفت گرانشی و یا ثابت هابل) جهان باید در خود فرو می‌ریخت یا با سرعت زیاد منبسط شده و در سردی و تاریکی می‌مرد. در واقع به شکلی واضح این مقادیر دقیقاً در با همان دقتی وجود دارند که وجود تمام جهان و مارا شکل امکان‌پذیر می‌کند و ما زندگی خود را مدیون دقت بسیار بالای چنین ثابت‌ها و مقادیری هستیم. ولی شاید این لطف جهان هستی با ما سردرگم کننده ترین مفهوم هستی و بزرگترین پرسش تاریخ بشر نیز باشد. چگونه این دقت بالا در این اعداد به وجود آمده است؟ مکاتب مختلف و دانش بشر سعی کرده‌اند این سوال را بی‌جواب نگذارند. در ادامه‌ی مطلب سعی می‌شود به شکلی اجمالی به اکثر موارد گوشه نظری داشته باشیم.

اینفوگرافیکی-در-مورد-نظریه-انفجار-بزرگ-Big-Bang

برای پاسخ به پرسشی که در این مباحثه ارائه می‌شود، بایستی با دو رویکرد‌های مختلف به این گزاره آن را تشریح می‌کنیم:

۱.مباحثه‌ی گیتی تنظیم شده برای حیات

۲.مباحثه‌ی گیتی تنظیم شده برای وجود جهان

۱.برای دانشمندان رد کردن این فرضیه که جهان و قوانینش به هدف پیدایش حیات به وجود آمده‌اند، کار سختی نبود. با توجه به جهان هستی می‌توان آنقدر موارد و گزینه‌هایی یافت که در تضاد با تشکیل حیات در کره‌ی زمین باشند، که تصور این که جهان برای وجود ما تنظیم شده، مضحک جلوه می‌کند. برای رد این مباحثه به ارائه‌ی چند مورد زیر کفایت می‌کنیم:

  • شرایط حجم بسیار بزرگی از فضا آن قدر بد است که هرگونه حیات در کسری از ثانیه نابود و هیچ می‌شود.
  • چرخش کهکشانی روزی ما را در نزدیکی یک انفجار بزرگ کیهانی قرار خواهد داد که می‌تواند در یک چشم به هم زدن حیات را محو کند.
  • سیل، زلزله، آتشفشان، تسونامی، گردباد و همه اتفاقات طبیعی که با تمام توان آثار حیات را نابود می‌کنند، نمی‌توانند نشانه‌هایی خوبی از سازگار بود طبیعت با موجودات و تلاش برای برقراری حیات باشند.
  • ۹۹ درصد از کل موجودات زنده‌ی روی کره‌ی زمین تا کنون منقرض شده‌اند. هیچ توضیحی برای این سوال که {چرا یک دایناسور ۶۰ تنی باید میلیونها سال زندگی کرده و سپس ناگهان نابود شود؟} وجود ندارد، حیات بشر و دیگر موجودات امروزی می‌توانست بدون انقراض این تعداد عظیم حیوانات نیز ممکن باشد.
  • بیماری‌های فراوانی که در چند ساعت و یا روز می‌توانند ما را از پا در بیاورند. بیماری‌های دهشتناکی همچون ابولا یا مالاریا که روزانه باعث مرگ هزاران کودک بی‌گناه شده و یا بیماری‌های حیوانی از جمله جنون گاوی یا نیوکاسل که مرگ بخش عظیمی از حیوانات را در پی دارند.

پس ایده‌ی یک جهان هدف‌مند و تنظیم شده برای حیات در حالی که فقط مقدار بسیار بسیار ناچیزی از آن قابلیت به وجود آوردن حیات را دارد، پوچ می‌نماید. مثل این می‌ماند که ما کارخانه‌ای برای ساخت یک کالا داشته باشیم که در هر سال میلیون‌ها تن زباله تولید می‌کند ولی خروجی کالای آن فقط یک عدد در هر سال باشد.

۲.مباحثه گیتی تنظیم‌شده برای وجود جهان بدین معنا است که قوانین به طور اخذ نه برای حیات بلکه برای وجود جهان تنظیم شده‌اند و با تغییری اندک در هر کدام از این قوانین نه تنها حیات بلکه تمام هستی به وجود نمی‌آمد. این گزاره، یکی از جدی‌ترین مواردی است که خلقت‌گرایان برای توجیه نیاز به خالق به آن استناد می‌کنند. بسیاری از موارد جزیی‌تر مثل فاصله‌ی زمین تا خورشید، با قوانین فیزیک و احتمالات در ریاضی قابل توضیح هستند. با توجه به اندازه‌ی هستی و تعداد بسیار زیاد ستارگان و سیاره‌ها در هستی، می‌توان احتمال وجود یک یا چند سیاره‌ی قابل سکونت را عددی بزرگ دانست. در واقع توضیح این پدیده با ترکیب قانون اعداد بزرگ و احتمال، کار خیلی پیچیده و سختی نیست. به واسطه‌ی این برهان بسیاری از دانشمندان و فیزیکدان‌ها بر این باورند که احتمال وجود حیات در سیارات و کهکشان‌های دیگر زیاد است و با پیشرفت تکنولوژی بشر و گسترش دانش، یافتن سیاره‌ای دیگر برای حیات کاملاً محتمل می‌نماید.

اما هنوز وارد بحث اصلی نشده‌ایم. هدف اصلی ما در این متن، بررسی موارد اصلی‌تر و بررسی چگونگی وجود قوانین ابتدایی برای توضیح چگونگی پیدایش جهان، بعد از مهبانگ است. این که چگونه در کسری از ثانیه بعد از مهبانگ عناصر و قواعد بنیادین فیزیک و شیمی به وجود آمدند. برای بررسی این موضوع به یک دسته‌بندی دیگر در رویکرد‌های مواجهه با این پدیده نیاز داریم.

۱. خلقت: این رویکرد معتقد است موجودی فرای جهان هستی پشت دستگاه تنظیم قوانین فیزیکی جهان ما نشسته و با دقتی بسیار بالا این مقادیر و ثابت‌ها را تنظیم کرده است. این برهان توسط بسیاری از خلقت‌گرایان برای اثبات نیاز وجود یک خالق برای جهان ما استفاده می‌شود و با نام برهان نظم شناخته می‌شود. به طور نمونه می‌توان پانگو (در اسطوره شناسی چین، نام نخستین موجود زنده و خالق و آفرینشگر تمامی اساطیر چین)، تایتن‌ها و خدایان المپ‌نشین و پیدایش و خلقت در ادیان ابراهیمی را نام برد. اشکال بزرگ تمامی این موارد، عدم توانایی آن‌ها در توضیح و تشریح دلایل منطقی و علمی چنین پدیده‌هایی‌ست. آنها به این سوال پاسخ نمی‌دهند که چرا موجودی فراجهانی بایستی چنین دستگاه عظیمی را بیافریند یا باعث شود؟ آن‌ها گزاره دلیل جهان‌ را فقط یک پله به عقب می‌برند و دلیل آن را خواست موجودی فراتر از واقعیت می‌دانند که ما عاجز از توضیح و تشریح منطقی و علمی چنین عاملی هستیم. پس ارائه‌ی این راه حل نیز راه حلی منطقی برای پاسخ به این سوال فراهم نمی‌کند و ما را فقط یک قدم از پاسخ به این پرسش دورتر می‌کند. گرچه پاسخ‌های فلسفی متعددی به این سوال داده شده اما هیچ‌کدام امکان اثبات نداشته و در نهایت به باور و اعتقاد فرد ختم می‌شوند.

 ۲‌‌. فرضیه‌های چند جهانی: ایده‌ی چندجهانی، ایده‌ی عجیبی ست. بیشتر ما با این باور بزرگ شدیم که عبارت «جهان هستی» یعنی همه چیز.تصور جهان‌هایی جدا از جهانی که می‌شناسیم با ویژگی‌های بنیادی متفاوت، (که می‌تونیم به درستی آن‌ها را جهان‌های مربوط به خودشان بنامیم) کار عجیبی‌ است ولی با این حال دلایلی وجود دارد تا ما بتوانیم آن را جدی بگیریم. چندجهانی را در سه بخش برای شما خواهیم گفت.

  • در بخش اول، نتایجی را که دو گروه ستاره‌شناسان برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ارائه دادند را توصیف می‌کنیم.
  • در بخش دوم برای آن معما راه‌ حلی پیشنهاد می‌کنیم. که براساس رویکردی به نام «نظریه‌ی ریسمان» است و ایده‌ی چندجهانی از اینجا به نظریه وارد می‌شود.
  • در بخش سه، یک نظریه‌ی کیهان‌شناسی را توصیف می‌کنیم به نام «تورم» که تمام تکه‌های نظریه چندجهانی را در کنار هم می‌گذارد.

ستاره‌شناس بزرگ ادوین هابل فهمید که کهکشان‌های دور، همه با سرعت از ما دور می‌شوند، که نشان می‌داد فضا خود در حال کش آمدن و انبساط است. این یک کشف انقلابی بود. دانش غالب این بود که جهان هستی در بزرگترین مقیاس‌ها ایستا است. اما با این حال، همه در مورد یک چیز مطمئن بودند: «سرعت انبساط باید در حال کاهش باشد.» همان طور که کشش گرانشی زمین، شتاب دور شدن سیبی را که به بالا پرتاب شده کاهش می‌دهد، کشش گرانشی هر کهکشان روی دیگر کهکشان‌‌ها باید سرعت انبساط فضا را کاهش دهد. آن دو گروه ستاره‌شناسی که در آغاز از آن‌ها نام بردیم از این استدلال الهام گرفتند تا نرخ کاهش سرعت انبساط را اندازه‌گیری کنند و آن‌ها با مشاهد‌ه‌ی طاقت‌فرسای بسیاری از کهکشان‌های دوردست توانستند نموداری رسم کنند که نشان دهد سرعت انبساط چطور درطی زمان تغییر کرده‌ است. آن‌ها فهمیدند که سرعت انبساط در حال کاهش نیست بلکه در حال افزایش است، انبساط سریع‌تر و سریع‌تر می‌شود. اما چه نیرویی تمام کهکشان‌ها را وادار می‌کند با سرعت فزاینده‌ای از یکدیگر دور شوند؟

محتمل‌ترین پاسخ از یکی از ایده‌های قدیمی آینشتاین می‌آید. همه‌ی ما به گرانش به عنوان نیرویی که یک کار را انجام می‌دهد عادت داریم. نیرویی که اجسام را به سمت هم می‌کشد. اما در نظریه‌ی گرانش آینشتاین و نظریه‌ی نسبیت عام، گرانش همچنین می‌تواند اجسام را از هم دور کند. با توجه به ریاضیات آینشتاین، اگر فضا به طور همسان با انرژی تاریک پر شده باشد، گرانشی که با آن نیرو ایجاد می‌شود دقیقاً چیزی است که ما لازم داریم تا بتوانیم این مشاهدات را توضیح دهیم. گرانشِ دافع آن، باعث می‌شود که هر کهکشان به دیگری فشار بیاورد و سرعت انبساط افزایش پیدا کند. وقتی ستاره‌شناسان فهمیدند چقدر از این انرژی تاریک باید فضا را پر کند تا باعث افزایش سرعت کیهانی شود، با عددی بسیار کوچک مواجه شدند. این رقم و دقتش پنجره‌هایی به سوی قلمروهای ترسیم‌ نشده‌ی حقیقت، باز می‌کند، چون تنها رویکردی که تاکنون در توضیح آن پیشرفتی داشته، امکان وجود جهان‌های دیگری را پیش می‌آورد (ایده‌ای که به طور طبیعی از نظریه‌ی ریسمان بیرون می‌آید) که ما را به بخش دوم می‌برد: نظریه‌ی ریسمان. معمای انرژی تاریک را در ذهنتان داشته باشید، به آن باز خواهیم گشت.

نظریه‌ی ریسمان رویکردی است که با آن رویای آینشتاین درباره‌ی یک نظریه‌ی متحد فیزیک تحقق می‌یابد، یک چارچوب فراگیر که بتواند تمام نیروهای جهان هستی را توصیف کند. این نظریه می‌گوید اگر شما هر تکه‌ای از ماده را هر  دقیق‌ بررسی کنید، اول مولکول‌ها را می‌یابید و بعد اتم‌ها و سپس ذرات زیر اتمی. اما این نظریه می‌گوید اگر شما بتوانید ذرات ریزتر را بررسی کنید (خیلی کوچکتر از آنچه با تکنولوژی امروزی می‌توانیم) شما درون این ذرات چیز دیگری می‌یابید؛ یک رشته‌ی کوچک از انرژی در حال لرزش و درست مثل ریسمان‌های روی یک ویولون، آن‌ها نیز می‌توانند به شکل‌های مختلف بلرزند. این ریسمان‌های پایه‌ای کوچک، وقتی به شکل‌های مختلفی می‌لرزند، ذرات متفاوتی تولید می‌کنند. پس الکترون‌ها، کوارک‌ها، نوترینوها، فوتون‌ها و تمام ذرات دیگر در یک چارچوب واحد متحد می‌شوند؛ چون همه از ریسمان‌های در حال لرزش درست شده‌اند. اما این اتحاد باشکوه هزینه‌ای هم دارد، چون سال‌ها پژوهش نشان داده که ریاضیاتِ نظریه‌ی ریسمان درست کار نمی‌کند. این نظریه ناهمگونی درونی دارد، مگر آن که به چیزی کاملاً نامأنوس اجازه‌ی دخالت دهیم، بُعدهای بیشتر فضا.

ابعاد اضافه‌ بنا به نظریه فوق، در اندازه‌هایی آن قدر کوچک مچاله شده‌اند که ما نمی‌توانیم آن‌ها را ببینیم. اما با اینکه این ابعاد پنهان هستند، بر روی چیزهایی که ما می‌توانیم مشاهده کنیم اثر می‌گذارند. چون شکل ابعاد بالاتر نحوه‌ی لرزش ریسمان‌ها را محدود می‌کند. در نظریه‌ی ریسمان، لرزش همه‌ چیز را تعیین می‌کند. پس جِرم ذره‌ها، قدرت نیروها و مهم‌تر از همه، میزان انرژی تاریک به وسیله‌ی شکل این ابعاد بالاتر تعیین می‌شود. اگر ما شکل ابعاد بالاتر را می‌دانستیم، می‌توانستیم این ویژگی‌ها را محاسبه کنیم و مقدار انرژی تاریک را محاسبه کنیم. چالش ما این است که شکل ابعاد بالاتر را نمی‌دانیم. همه‌ی چیزی که ما داریم یک فهرست از شکل‌های کاندیدا برای ابعاد دیگر است که ریاضیات اجازه می‌دهد.

وقتی این نظریه تازه ایجاد شده بود، تنها حدود پنج شکل کاندیدا مختلف وجود داشت. اما در طول زمان این فهرست رشد کرد و از پنج به صدها و بعد هزارها رسید. یک کلکسیون وسیع، اما همچنان قابل کنترل برای بررسی. اما بعد این فهرست همچنان رشد کرد تا امروزه به میلیون‌ها و میلیاردها رسید. امروز فهرست شکل‌های کاندیدا به حدود ۱۰ به توان ۵۰۰ افزایش پیدا کرده. چه باید کرد؟ آیا بشر هیچگاه به پاسخ این پرسش خواهد رسید؟

Screen Shot 2015-05-23 at 08.29.48 copy

برخی از پژوهشگرها امیدشان را از دست دادند و به این نتیجه رسیدند که شکل‌های کاندیدای بسیار زیادی برای ابعاد بالاتر وجود دارد و هر یک ویژگی‌های فیزیکی متفاوتی ایجاد می‌کنند. نظریه‌ی ریسمان هرگز نخواهد توانست پیش‌بینی‌های نهاییِ قابل آزمایشی درست کند. اما دیگران این مشکل را وارونه کردند، و ما را به امکان وجود چند‌جهانی بردند. به این معنی که جهان‌های بسیاری وجود دارند، هر یک با شکلی متفاوت، برای بعد‌های بالاتر.

این پیشنهاد افراطی بر روی این معما تأثیری اساسی دارد. یا توضیحی معقول و جدید برای مقدار انرژی تاریکی که به وسیله‌ی نتایج برندگان نوبل معلوم شد. اگر جهان‌های دیگری وجود داشته باشند و اگر آن جهان‌ها، هر کدام، مثلاً یک شکل متفاوت برای بعد‌های بالاتر داشته باشند ویژگی‌های فیزیکی هر جهان متفاوت خواهند بود و به خصوص مقدار انرژی تاریک در هر جهان متفاوت خواهد بود. این یعنی حل کردن معمای مقدار انرژی تاریکی که ما اکنون اندازه‌گیری کرده‌ایم، صورت کاملاً جدیدی به خودش می‌گیرد.

در اینجا قوانین فیزیک نمی‌توانند یک رقم برای انرژی تاریک را توضیح دهند. چون فقط یک رقم نیست، رقم‌های بسیاری هستند. که یعنی ما سئوال اشتباهی می‌پرسیدیم. پرسش درست این است که، «چرا ما انسان‌ها خودمان را در جهانی پیدا می‌کنیم با یک مقدار خاص از انرژی تاریک که اندازه گرفته‌ایم؟ در حالی که احتمالات دیگری هم وجود دارند؟» و این پرسشی است که از طریق آن می‌توانیم پیشرفت کنیم. چون آن جهان‌هایی که انرژی تاریکی بسیار بیشتر از ما دارند، هرگاه ماده سعی می‌کند به هم بچسبد تا کهکشان‌ها تشکیل شوند، دافعه‌ی انرژی تاریک آن‌قدر قوی است که آن‌ها را از هم می‌پاشد و کهکشان‌ها تشکیل نمی‌شوند و در آن جهان‌هایی که انرژی تاریک بسیار کمتری دارند، آن‌قدر سریع بر روی خودشان فرو می‌پاشند که باز هم کهکشان‌ها تشکیل نمی‌شوند. و بدون کهکشان‌ها، ستاره‌ای نیست، سیاره‌ای نیست و شانسی برای اینکه حیات از نوع ما در جهان‌های دیگر وجود داشته باشد، نیست.

پس ما خود را در جهانی با مقدار خاصی از انرژی تاریک که اندازه‌گیری کردیم، می‌یابیم. به این دلیل بدیهی که که جهان ما شرایط مناسبی برای جاندارانی از نوع ما دارد و جهان‌های دیگر احتمالا‌ امکان بروز جاندارانی از نوع مارا نداشته است. برای بعضی‌ها این توضیح راضی کننده نیست. ما به فیزیکی عادت داریم که توضیحات قطعی برای پدیده‌هایی که مشاهده می‌کنیم می‌دهد. اما نکته اینجاست که هر پدیده‌ای که مشاهده می‌کنید، می‌تواند در طول چشم‌انداز وسیع‌تری از حقیقت، تعداد زیادی ارقام مختلف را به خودش اختصاص بدهد. پس فکر کردن به یک توضیح برای یک رقم خاص به سادگی گمراه کننده‌ست.

یک مثال قدیمی، ستاره‌شناس بزرگ یوهان کپلر است که برای فهمیدن یک رقم دیگر درگیر بود: چرا خورشید ۱۵۰میلیون کیلومتر از زمین فاصله دارد؟

او برای دهه‌ها سعی می‌کرد این رقم را توضیح بدهد، اما هرگز موفق نشد، و ما می‌دانیم چرا! کپلر سئوال اشتباهی را می‌پرسید. حالا ما می‌دانیم که بسیاری سیارات دیگر هستند که در فاصله‌های مختلفی از ستاره‌ی میزبانشان قرار دارند. پس امید به اینکه قوانین فیزیک بتواند یک رقم خاص، ۱۵۰میلیون کیلومتر را توضیح بدهد فقط سرسختی در اشتباه است. در عوض سوال درست این است که چرا ما انسان‌ها خودمان را روی این سیاره می‌یابیم که در این فاصله‌ی خاص قرار گرفته؟

پاسخ سرراست است، آن سیاره‌هایی که به یک ستاره مثل خورشید بسیار نزدیک هستند، آنقدر داغ خواهند بود که جاندارانی از نوع ما نمی‌توانند در آن وجود داشته باشند. و آن سیاره‌هایی که خیلی از ستاره دورترند، خیلی سردند که باز، جانداران نوع ما نمی‌توانند به وجود بیایند. پس ما خودمان را روی سیاره‌ای می‌یابیم که در این فاصله‌ی خاص قرار گرفته. به سادگی چون شرایطی دارد که برای جانداران نوع ما حیاتی است.

وقتی موضوع سیاره‌ها و فاصله‌شان مطرح است، روشن است که این نوع استدلال درست است. نکته اینجاست، که وقتی موضوع جهان‌ها و مقدار انرژی تاریک آنها مطرح است، همین شیوه‌ی استدلال ممکن است درست باشد. البته، یک تفاوت کلیدی این است  که ما می‌دانیم سیاره‌های دیگری وجود دارند، اما تاکنون ایده‌ی وجود جهان‌های دیگر در حد گمانه‌زنی است. پس برای این که همه‌ی این‌ها را کنار هم بگذاریم، به سازوکاری نیاز داریم که واقعاً بتواند جهان‌های دیگر را توجیه کند و پاسخ را کامل کند. در مورد مهبانگ ما معمولاً تصویری از یک انفجار کیهانی داریم که جهان ما را ایجاد کرد و باعث شد فضا با سرعت رو به بیرون گسترش پیدا کند. اما یک راز کوچک هست. مهبانگ چیز مهمی را جا می‌گذارد، انفجار را. به ما می‌گوید که جهان چه طور بعد از انفجار تکامل پیدا کرد، اما راجع به اینکه چه چیزی ممکن است نیروی خود انفجار را فراهم کرده باشه، چیزی نمی‌گوید و این شکاف بالاخره به وسیله‌ی یک نسخه‌ی اصلاح شده‌ی نظریه‌ی مهبانگ پر شد.

این نظریه‌، تورم کیهانی نام دارد، که نوع خاصی از سوخت را شناسایی کرد که به طور طبیعی شتاب رو به بیرون فضا را تولید می‌کند. این سوخت بر اساس چیزی به نام میدان کوانتومی بنا شده، اما تنها جزئیاتی که برای ما مهم است این است که ثابت شده این سوخت آن قدر کارایی بالایی دارد که به طور بالقوه غیر ممکن است بتوان تمام آن را استفاده کرد. این یعنی در نظریه‌ی تورم، مهبانگی که جهان ما را ایجاد کرده، احتمال دارد فقط یک بار اتفاق نیفتاده باشد. در عوض این سوخت نه تنها مهبانگ ما را ایجاد کرد، بلکه ممکن است تعداد بیشماری مهبانگ‌های دیگر را نیز ایجاد کرده باشد که هرکدام جهان جداگانه‌ی خودشان را درست کردند و جهان ما فقط یک حباب باشد در یک حمام پر از حباب جهان‌ها.

و حالا، وقتی ما این را با نظریه‌ی ریسمان ترکیب می‌کنیم، هر یک از این جهان‌ها ابعاد بالاتری دارند. ابعاد بالاتر شکل‌های مختلفی به خود می‌گیرند و شکل‌های متفاوت ویژگی‌های فیزیکی مختلفی ایجاد می‌کنند و ما خودمان را در این جهان به جای جهان‌های دیگر پیدا می‌کنیم چون فقط در جهان ماست که ویژگی‌های فیزیکی مثل مقدار انرژی تاریک برای به وجود آمدن جانداران نوع ما مناسب است.

 و این تصویر قانع‌کننده اما بسیار بحث برانگیزی از کیهانی وسیع‌تر است، که نظریه‌ها و مشاهدات جدید باعث شدند آن را جدی بگیریم. البته یک پرسش بزرگ که باقی می‌ماند: آیا ما هرگز می‌توانیم وجود جهان‌های دیگر را تأیید کنیم؟ نظریه‌ی تورم هم اکنون به وسیله‌ی مشاهدات به شکلی استوار پشتیبانی می‌شود و دلایلی فراوانی برای تایید آن وجود دارد. این نظریه پیش‌بینی می‌کند که مهبانگ آن قدر شدید بوده که همچنان که فضا به سرعت گسترش می‌یافته، بی‌نظمی‌های کوانتومی کوچکی از دنیای میکروسکوپی ممکن است به دنیای ماکروسکوپی گسترش یافته باشد، که یک اثر انگشت مشخص از خودش به جا می‌گذارد. الگویی در طول فضا از نقاطی که کمی داغترند و نقاطی که کمی سردترند،که تلسکوپ‌ها امروزه مشاهده کرده‌اند. این نظریه پیش‌بینی می‌کند که اگر جهان‌های دیگری وجود داشته باشند، امکان دارد جهان‌ها به هم برخورد کنند. و اگر جهان ما به یک جهان دیگر بخورد، این برخورد الگوی ظریف دیگری از تفاوت‌های دمایی در طول فضا ایجاد می‌کند که ممکن است روزی ما بتوانیم آن را شناسایی کنیم و وجود جهان‌های دیگر را ثابت کنیم.

bubblecollis

ما با استنباطی تکان‌دهنده از همه‌ی این ایده‌ها برای آینده‌ی بسیار دور، مطلب را به پایان می‌بریم. ما فهمیدیم که جهان ایستا نیست، فضا در حال گسترش است، سرعت گسترش فضا در حال افزایش است و ممکن است جهان‌های دیگری وجود داشته باشند. همه‌ی این‌ها را با بررسی دقیق نور ضعیف ستاره‌هایی که از کهکشان‌های دوردست به ما می‌رسند فهمیدیم. اما چون سرعت این گسترش در حال افزایش است، در آینده‌ی خیلی دور، آن کهکشان‌ها آنقدر سریع از ما دور می‌شوند که ما نخواهیم توانست آنها را ببینیم، نه به خاطر محدودیت‌های فنی، بلکه به خاطر قوانین فیزیک. نوری که آن کهکشان‌ها ساطع می‌کنند، حتی با اینکه با بالاترین سرعت، سرعت نور، حرکت می‌کند، نمی‌تواند شکاف همیشه در حال گسترش بین ما را طی کند. پس ستاره‌شناسان در آینده‌ی بسیار دور وقتی به اعماق فضا نگاه می‌کنند و چیزی جز یک گستره‌ی بی‌نهایت ایستا به سیاهی جوهر نمی‌بینند و به این نتیجه می‌رسند که جهان ایستا و نامتغیر است. تصویری از کیهان که ما قطعاً می‌دانیم اشتباه است.

با این شبیه‌ساز آنلاین می‌توانید مقادیر بنیادین جهان و اعداد دقیق را تغییر دهید و ببینید که آیا جهان یا حیات زمینی امکان وجود داشت یا خیر.

منابع

Is Carbon Production in Stars Fine-Tuned for Life?

Why the universe wasn’t fine-tuned for life

Scientists find first evidence that many universes exist

Brian Greene: Why is our universe fine-tuned for life?

An impertinent resumé of the Anthropic Cosmological Principle

The Fine-Tuning Argument

Do Black Holes Create New Universes?

Why is our universe fine-tuned for life?

منبع : سایت گمانه